ارائه مطالب آموزشي ، مهارتي و سوالات مقطع ابتدايي آموزش ابتدایی 2 |
||||||||||||||||
مرد سوم وارد مي شود : سلام بچه ها ، ان وقت من مي آيم ، بچه ها اسم من صدتايي است . من در همسايگي ده تايي و يكي هستم ، ده تايي پسرم است ويكي نوه ام ، در اين خانواده كه شما مي بينيد دو پدرند و دو پسر ، اما سه نفريم .
خوب بچه ها پسرم راست ميگه ، وقتي كه تعدادش آنقدر بشه كه به ده برسد يا بيشتر از ده بشه ديگه در خونه خودش جا نمي گيره ، من مي آيم و كمكش مي كنم و آن داستانی برايتان تعريف كنم ، يكي از روزهايي گرم تابستان ما سه نفري تصميم گرفتیم به مسافرت برويم ، هوا خيلي گرم بود ، وقتي با هم مشورت كرديم قرار شد تا به كنار دريا برويم ، رفتيم بليط يگيريم ، آقاي بليط فروش گفت : قيمت بليط برای شما سه نفري 157 ريال مي شه اول قرار شد كه هر كدام از ما همان پولي را که مربوط به خونه ما مي شه پرداخت كنيم ، لذا هر كدام از ما پول هاي جيبمان را بيرون آورديم
يكي مي گويد : من 5 ريالي داشتم .
ده تايي مي گويد من 30 ريالي داشتم .
صدتايي مي گويد : من 200 ريالي داشتم
وقتي كنار هم گذاشتيم : 235
آن وقت پول بليط را زير آن نوشتيم : 157 -
يكي : من نمي تونم 7 ريال رو بدم چون 5 ريال دارم .
ده تايي : ولي پسر جان غصه نخور ، من كمكت مي كنم يك ده تايي به شما مي دهم ، بيا ده ريال و حالا من هم نمي تونم 50 ريال رو بدم چون بيست ريال دارم .
صدتايي : غصه نخور پسرم ، من كمكت مي كنم يك صدتايي به شما مي دهم ، بيا اين 100 ريال خوب بچه ها ما با اين كمك هايي به هم كرديم تونستيم پول بليط رو بديم و يك ساعت بعد هم به مسافرت برويم .
معلم : سعي مي كند با طرح سؤالهاي مناسب مثلا"اينكه سه نفري چقدر پول داشتند ؟
2ـ ( نمونه تدريس ) ((فعّال))
نمايش جمع و تفريق متناظر :
عدد 5 = 7 - 12 12 = 7 + 5
بچه مرشد : مرشد (( با صداي بلند ))
مرشد : جان مرشد ، چيه بچه مرشد (( با صداي بلند ))
بچه مرشد : بيا كه جمع جَمعه و همه حاضرند و از اين بهتر نمي شه .
مرشد : صبر كن با هم برويم (( با تق تق وارد كلاس مي شوند ))
بچه مرشد : مرشد جان اگر اجازه بدهي بساط و پهن كنم و تو هم يك نمايش براي بچه ها بدهي
مرشد : خوب گفتي آفرين به هوشت . خوب گوش كن . نمايش بي خبر نمي شه اول از بچه ها بخواه تا ما را خبر كنند . بعد شروع كنيم .
بچه مرشد : خوب بچه ها شنيديد . حالا هر كس به قدر همتش اين مرشد و
دانش آموزان نشسته : چندتن حركت مي كنند و تعدادي سكه در داخل كشكول
سفيد5 تا خواهد بود .
مرشد : خوب بچه مرشد مثل اينكه كافيه برويم سر اصل موضوع . (( با نگاه در داخل كشكول مي گويد )) . بچه مرشد من داخل كشكول را كه نگاه كردم تعدادي از سكه ها سفيد و تعدادي زرد بودند . همه را كه شمردم از تعداد انگشتان دو دست تو ، دو سكه بيشتر بود .هفت تا از سكه ها زرد هستند ، مي خواهم ببينم مي تواني بگوئي سكه هاي سفيد چند تا هستند
بچه مرشد : فهميدم (( در حاليكه نگاه به انگشتان دو دست و سپس نگاه به انگشتان يك دست خود ميكند )) ميگويد فهميدم اما اگر اجازه بدهي من يك شعر براي بچه ها
مرشد : آفرين بچه مرشد مي دونستم آبروي مرشد را حفظ مي كني . بخوان بچه مرشد .
رفتم به باغ پسته ديدم 12 طوطي
روي درخت نشسته با عجله دويدم
وقتي نزديك رسيدم ديدم 7 تا پريدن
پرسيدم از طوطيا بقيه ها چي شدند
گفتند وقتي دويدي آنها خيلي ترسيدند
پشت درخت پريدند
معلم : در اين موقع از يكي از بچه ها مي خواهد تا پاي تابلو بيايد و تفريق مربوط به شعر را پاي تخته بنويسد . 5 = 7 - 12
و سپس روبه مرشد مي كند و مي گويد : خوب آقا مرشد ، از شما ممنونيم ، اما از شما مي خواهيم تا براي بچه هاي كلاس ، يك شعر بخوانيد اما اين شعر يك شرط دارد آنهم اينكه بايد شعري را بخواني كه شكل آن جمع باشد كه نظير تفريق بچه مرشد بشود .
مرشد : ما هم از شما كه ما را در جمع كلاس پذيرفتيد تشكر مي كنيم و چشم :
5 تـا گنجشـك خـستـه روي درخـت نـشـسته
نوكاشون ببين چه تيزه پاهاشون ببين چه ريزه
هفـت تا ديـگه رسيدند كنـار شـون نـشـستـند
با هم مي خواند آب بخورند بـالا بـرند تاب بخورند
12=5+7
نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|